گر چه دوری ز برم همسفر جان منی
قطره ی اشکی و در دیده ی گریان منی
در دل شب منم و یاد تو و گوهر اشک
همره اشک تو هم بر سر مژگان منی
دست هجران تو سامان مرا بر هم ریخت
باز گرد ای که امید من وسامان منی
این مپندار که نقش تو رود از نظرم
خاطرت جمع که در خواب پریشان منی
در شب بی کسی ام یاد تو مهتاب منست
خود چراغی تو و در شام غریبان منی
” مهدی سهیلی ”

زندگی کوتاهتر از آن است که به خصومت بگذرد و قلب ها گرامی تر از آن هستند که بشکنند
فردا طلوع خواهد کرد حتی اگر نباشیم

قاصدک شعر مرا از بر کن،برو آن گوشه باغ،سمت آن نرگس مست،و بخوان در گوشش،وبگو باور کن،یک نفر یاد تو را،لحظه ای از یاد نخواد برد.....

آموخته ام که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر میخواهد

فقط دستی است برای گرفتن دست او

و قلبی است برای فهمیدن او

مثل کبریت کشیدن در باد، زندگی دشوار است

من خلاف جهت آب شنا کردن را،

مثل یک معجزه باور دارم

آخرین دانه‌ی کبریتم را میکشم در این باد

هرچه بادا باد...

دوست تو کسی است که هرگاه کلمه "حق" از تو شنید ، خشمناک نشود . . .

من همه نیلوفران را فرش راهت میکنم

من جهانی را فدای یک نگاهت میکنم

این فاصله ها که بین ما بسیارند

از بودن ما کنار هم بیزارند

یک روز برای دیدنت می آیم

اما اگر این فاصله ها بگذارند

بلای  عشق  را  جز  عاشق  شیدا  نمی داند
به دریا رفته می داند مصیبت های طوفان را

ای که گفتی آشنایی با غریبان مشکل است
آشنایی می توان کرد  جدایی  مشکل است